نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را...

ساخت وبلاگ
یا حـ سـ یـ ـن از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی از ازل تا به ابد فرصت درویشان است... به نظرم این بیت رو حافظ برای عاشورا گفته! کامل این شعر زیبا شعر رو در ادامه مطلب بخونید. + طرح برای عاشورا باید گذاشته می شد که الحمدلله فرصت نشد... این هم هست: دریافت ادامه مطلب نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را......
ما را در سایت نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را... دنبال می کنید

برچسب : از کران تابه کران لشکر ظلم است,از کران تابه کران لشکر ظلم است ولی,از كران تا به كران, نویسنده : mbineshaang بازدید : 229 تاريخ : سه شنبه 27 مهر 1395 ساعت: 0:03

یا حـ سـ یـ ـن ا ین نوا رو این روزها زیاد گوش می دم... (کاملترش رو گذاشتم با قبلی فرق داره!)     + گاهی هم  آدم یک چیزی از دل و ذهنش بیرون نمی رود و مستاصل می شود... دلمان خیلی گرفته از دیشب...  نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را......
ما را در سایت نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mbineshaang بازدید : 270 تاريخ : پنجشنبه 15 مهر 1395 ساعت: 0:03

هو اللطیف

ورق می زنم

و برگهای سپید دفترم یعنی

 هنوز عاشقانه های بسیار بدهکار توام...


لیلا کردبچه

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را......
ما را در سایت نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را... دنبال می کنید

برچسب : برگهای سپید دفتر من,برگ های سفید دفتر من, نویسنده : mbineshaang بازدید : 236 تاريخ : يکشنبه 11 مهر 1395 ساعت: 15:00

یا عالم السر نه آتش های ما را ترجمانی نه اسـرار دل ما را زبـانی #مولانا این هم هست نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را......
ما را در سایت نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mbineshaang بازدید : 280 تاريخ : چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت: 1:07

هو اللطیف شماره مهرماه "مجله داستان"  که شماره هفتادم آن است مطلبی دارد از خانم نفیسه مرشد زاده به نام "اجازه ورود" که خواندنی است. قلم شیرین ایشان این بار درباره آیت الله بهجت و شیوه و منش ایشان در روضه سیدالشهدا (ع) روی کاغذ رفته است. بخوانید شاید هم تصمیم های خوبی برای محرم امسال گرفتید... + مجله صوتی های ضمیمه مهر و اسفند هم معمولا شنیدنی و جذابند. یکی دو روایت را بیشتر گوش نداده ام از "داستان همراه" این شماره که خوب بوده اند. موضوع این شماره داستان همراه "زندگی نگاره" است که تا اینجا که من گوش داده ام "حرفه ای" خوانده شده اند! نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را......
ما را در سایت نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mbineshaang بازدید : 244 تاريخ : چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت: 1:07

یا من هو اضحک و ابکی

 

در سریال "قصه های مجید" یکی آمده بود خواستگاری خواهر مجید. مجید هم داشت از فضایل خواهرش می گفت. در خلال تعریف از خوبی های خواهرش این را هم گفت که: "ضمنا کتک خورش م خوبِس!" دقیقا تعریفی که محمدحسین ما می تواند از نفیسه خانم بکند! بس که محمدحسین اذیت خواهرش می کند و او بدون هیچ گریه و ناراحتی ای همچنان عاشقانه دوستش دارد!

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را......
ما را در سایت نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mbineshaang بازدید : 286 تاريخ : يکشنبه 4 مهر 1395 ساعت: 15:35

یا لطیف و یا رئوف قدیم تر ها حتما یا از باب الجواد می آمدم محضر آقا یا از باب الرضا. قدیم تر ها یعنی تا همین دو سال پیش. از باب الجواد یا باب الرضا می آدم صحن قدس، از دالان کوچک سمت چپ می رفتم داخل و اول کمی می نشستم کنار سطل آشغالی که روبروی گنبد طلا در کنج صحن مسجد گوهرشاد بود. یا همان نزدیکی ها. قبل از حرف زدن با آقا معمولا کمی می رفتم توی نخ زائرانش. توی نخ  اشک هایشان، نجواهایشان. توی نخ حس و حال غریب شان... این مسیر همیشگی ام بود. بعد کمی  زل می زدم به گنبد.شاید هم کمی حرف می زدیم. شاید هم فقط نگاه می کردم یا کمی هم اشک... مقصد بعدی اما کفشداری یازده بود. آ نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را......
ما را در سایت نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را... دنبال می کنید

برچسب : ورودی عاشقانه وبلاگ,ورودی عاشقانه,ورودی عاشقانه برای بلاگفا,ورودی عاشقانه بلاگفا,صفحه ورودی عاشقانه,صفحه ورودی عاشقانه برای وبلاگ,کد ورودی عاشقانه,کدصفحه ورودی عاشقانه,کد ورودی عاشقانه برای وبلاگ,کد ورودی عاشقانه وبلاگ, نویسنده : mbineshaang بازدید : 304 تاريخ : شنبه 3 مهر 1395 ساعت: 13:45

یا طبیبنا   کنار پنجره فولاد یک مرد میان سال، قد بلند، چهارشانه، با چهره ای آفتاب سوخته و شکسته با بغضی که توی چشمهایش بود توجهم را جلب کرد. به خاطر چیزی که توی دستش گرفته بود. آرام آرام آدم ها را رد می کرد تا برسید کنار پنجره فولاد. رفت سینه اش را چسباند به آن و عکس ام آر آی ش را هم جوری بالای سرش گرفت که امام رضا قشنگ و واضح بتواند ببیند. بعید نیست دفترچه بیمه اش را هم روی اولین صفحه ای که بشود نسخه نوشت باز کرده باشد و گذاشته باشد توی جیبش...!     آنقدر محو این صحنه شدم که یادم رفت امام رضا را به اخلاص و اطمینان و احساس حضور این مرد قسم بدهم که به قلب مریض من نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را......
ما را در سایت نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را... دنبال می کنید

برچسب : دکتر رضا عرفانیان سلیم,دکتر رضا عندلیبی,دکتر رضا عامری,دکتر رضا علیزاده,دکتر رضا عزیزی مال امیری,دکتر رضا عاصی,دکتر رضا عبادی,دکتر رضا عمید,دکتر رضا عزمی,دكتر رضا عندليبي, نویسنده : mbineshaang بازدید : 233 تاريخ : جمعه 2 مهر 1395 ساعت: 8:39